دوره ممانعت از تدوین حدیث و داستان آن
دوره ممانعت از تدوین حدیث و داستان آن
گروهی نیز به رغم پذیرش آغازگری ممانعت از دوران ابوبكر می كوشند آن را كاری از سر خیرخواهی و به سود مصالح اسلام و مسلمانان جلوه دهند، در حالی كه واقعیت های تاریخی به خوبی نشان می دهد این كار ناشی از انگیزه های سیاسی بوده و از هر جهت به زیان اسلام تمام شده است.
با صرف نظر از روایاتی كه مخالفت با نگارش حدیث را به پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نسبت می دهد، نخستین نشانه آشكار مخالفت با كتابت حدیث از زبان عمر بن خطاب پدیدار شد. به استناد اسناد تاریخی مورد پذیرش عالمان فریقین، پیامبر اكرم- صلی الله علیه و آله و سلم - در آستانه رحلت در حالی كه بزرگان صحابه و بنی هاشم در خانه ایشان گرد آمده بودند، فرمود: برای من كاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم كه پس از آن هرگز گمراه نشوید. در این هنگام عمر گفت: بر پیامبر درد غلبه كرده است، قرآن نزد ماست و ما را بس است[1].
و بدین ترتیب با بر هم زدن مجلس و با شعار: حسبنا كتاب الله مانع نگارش حدیث از سوی آن حضرت شد.
پس از رحلت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - ابوبكر در نخستین روزهای حكومت خود، احادیث گرد آورده از سخنان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - را از بین برد، آنگاه به صورت رسمی از مردم خواست تا احادیث پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - را نقل نكنند.
عایشه می گوید: پدرم پانصد حدیث از گفتار پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - را جمع كرده بود، شبی خوابید، امّا آرام نداشت، من اندوهگین شدم و از ناآرامی اش پرسیدم، چون آفتاب بر آمد، گفت: دخترم احادیثی كه نزد تو است بیاور، من احادیث را آوردم، او آتش خواست و آنها را سوزاند[2].
او در اقدامی دیگر خطاب به مردم گفت:
شما از رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم - سخن ها گزارش می كنید و در آنها اختلاف می كنید، پس از شما اختلافها بیش تر خواهد شد. از رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم - چیزی نقل نكنید و اگر كسی از شما سؤال كرد، بگویید: بین ما و شما كتاب الهی است. حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانید[3].
بر اساس برخی از گزارش های تاریخی، عمر در آغاز می خواست به گردآوری روایات بپردازد و اصحاب پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نیز او را به این كار تشویق كردند، امّا به بهانه ای از این كار منصرف شد. عروه چنین نقل كرده است:
عمر بن خطاب خواست تا سنن را بنگارد و در این كار با اصحاب پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مشورت كرد، آنان نیز او را به این كار تشویق كردند. عمر یك ماه در این كار به تأمل گذراند و از خداوند راهنمایی می خواست تا آن كه یك روز خداوند عزم او را استوار ساخت و گفت: من می خواستم سنن را بنویسم، امّا به یاد اقوام پیش از شما افتادم كه كتابی (درباره سنت پیامبرانشان) فراهم آورده و به آن رو آوردند و كتاب الهی را وا نهادند، سوگند به خدا كه من كتاب خدا را هرگز به چیزی نمی آمیزم[4].
بدین ترتیب عمر نه تنها خود به گرد آوری روایات اقدام نكرد، بلكه از هر اقدامی برای كتابت و تدوین حدیث بسان ابوبكر جلوگیری نمود. او وقتی مطلع شد كه احادیث، بسیار شده و گروهی به كتابت حدیث روی آورده اند، از آنان خواست تا نگاشته های حدیثی خود را بیاورند و دستور داد آنها را بسوزانند[5].
خطیب بغدادی می نویسد:
به عمر بن خطاب گزارش دادند كه در میان مردم كتاب ها و حدیث هایی فراهم آمده است. او این امر را ناخوش داشت و گفت: ای مردم به من گزارش رسیده كه در میان شما كتاب هایی فراهم آمده است (بدانید كه) استوارترین آنها محبوب ترینشان نزد خداوند است.
همگان كتاب ها را نزد من آورند تا درباره آنها اظهار نظر كنم، مردم گمان كردند كه او می خواهد در آنها نگریسته و بر اساس معیار، چندگانگی و تعارض آنها را برطرف كند، اما هنگامی كه كتاب ها را آوردند، همه را در آتش سوزاند[6].
عمر در این كار چنان مراقبت و پافشاری داشت كه گاه بزرگانی از صحابه ؛ هم چون ابن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصاری را به بهانه فراوانیِ نقل حدیث از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - به زندان افكند[7] و برخی دیگر را كه در سایر شهرهای اسلامی به نشر حدیث اشتغال داشتند به مدینه فرا خواند و تا زنده بود اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد.
عبدالرحمان بن عوف می گوید:
عمر بن خطاب از تمام شهرهای اسلامی عبدالله بن حذیفه، ابودرداء، ابوذر، عقبه بن عامر و گروهی دیگر از اصحاب را فرا خواند و گفت: این احادیث چیست كه در میان شهرها می پراكنید ؟ گفتند: آیا ما را از پراكندن حدیث باز می داری ؟ گفت: نه، در پیش من باشید، تا زنده ام از من جدا نشوید، ما بهتر می دانیم چه چیز را از شما فرا گیریم و چه چیز را وا نهیم. بدین سان آنان تا زمانی كه عمر زنده بود از وی جدا نشدند[8].
او حتی اگر ناچار می شد، جمعی را به شهری گسیل می داشت تا به شدت آنان را از نقل حدیث باز دارد.
قرظه بن كعب چنین نقل كرده است:
عمر خواست ما را به سوی عراق روانه كند، خود نیز تا نقطه صرار ما را همراهی كرد. در بین راه از ما سؤال كرد: می دانید چرا شما را مشایعت كردم ؟ گفتیم: برای احترام و تكریم. گفت: علاوه بر این، غرض دیگری دارم و آن این كه شما به دیاری می روید كه مردمِ آن به قرآن، انس خاصی دارند و همانند زنبوران كه در كندوی خویش دائم آواز می خوانند، صدای تلاوت قرآن از خانه های ایشان بلند است. مانع ایشان نشوید. آنها را مشغول حدیث نسازید و روایتِ از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - را به حداقل برسانید[9].
در روایت دیگر او گفت: اقلّوا الروایه عن رسول الله الا فیما یعمل به ؛ از پیامبر روایت كم نقل كنید، مگر در روایاتی كه مربوط به اعمال است[10].
شدت عمل عمر چنان كار ساز شد كه بسیاری از بزرگان صحابه از نقل، یا كتابت حدیث جز در زمان و در مواردی محدود سر باز زدند.
گر چه به خاطر برخورداری عثمان از روحیه تسامح و به گواهی برخی اسناد تاریخی می توان پذیرفت كه مخالفت با نقل و تدوین حدیث در دوران عثمان با شدت كمتری دنبال شده است، اما به هر حال می بایست اذعان كرد كه هم چنان كسی مجاز به گردآوری روایات نبود[11]. چنان كه صحابیانی ؛ هم چون ابوذر از بیان و نشر حدیث پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - ممنوع بوده اند[12].
بررسی دلایل ارائه شده برای توجیه ممانعت از تدوین حدیث
1. روایات منسوب به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم
چنان كه دكتر رفعت فوزی معتقد است: هیچ حدیثی در این باره پیراسته از ضعف نیست، مگر حدیث ابوسعید خدری[13].
دكتر مصطفی اعظمی می نویسد:
در ناپسندی نگارش و ضبط حدیث، حدیث صحیحی به جز حدیث ابوسعید خدری وجود ندارد[14].
این حدیث به دو صورت نقل شده است: در یك روایت او گفتاری از رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم - را نقل می كند كه فرمود: لا تكتبوا عنّی شیئاً الا القرآن و من كتب عنّی شیئاً غیر القرآن فلیمحه ؛ از من چیزی جز قرآن را ننویسید و هر كس از من چیزی جز قرآن نگاشته باشد باید آن را محو كند[15].
در دو روایت دیگر او چنین نقل می كند، كه ما از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - اجازه كتابت حدیث خواستیم، امّا آن حضرت اجازه نداد[16].
در روایت زید بن ثابت آمده است، كه پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - به ما فرمان داد تا حدیثی را ننگاریم[17]، یا آن كه از نگاشته شدن حدیث نهی كرد[18].
روایات ابوهریره به سه صورت نقل شده است:
در روایت نخست چنین آمده است: پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - بر ما در حالتی وارد شد كه مشغول نگاشتن احادیث بودیم. پیامبر فرمود: آنچه می نگارید چیست ؟ گفتیم: احادیثی است كه از شما شنیده ایم. فرمود: آیا كتابی غیر از قرآن را می جویید ؟ امت های پیش از شما گمراه نشدند، مگر بدین خاطر كه در كنار كتاب آسمانی شان كتاب دیگر فراهم آوردند.
ابوهریره می گوید: پرسیدم: ای رسول خدا آیا از شما حدیث نقل كنیم ؟ حضرت فرمود: باری، از من حدیث كنید و مانعی ندارد. هر كس بر من از روی عمد دروغ ببندد باید برای خود جایگاهی از آتش فراهم آورد[19].
در روایت دوم او مدّعی است كه پس از نهی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - روایات نگاشته شده را در یك جا گرد آورده و سوزاندیم[20].
در روایت سوم چنین می خوانیم: به پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - گزارش شد، كه گروهی از مردم احادیثشان را نگاشته اند. آن حضرت بالای منبر رفته و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: این كتاب هایی كه به من گزارش شده می نویسید، چیست ؟ من تنها بشری هستم، هر كس چیزی از این احادیث نزد اوست باید آن را محو كند. ما آن احادیث را گرد آوردیم و گفتیم: ای رسول خدا، آیا از تو حدیث نقل كنیم ؟ فرمود: از من حدیث نقل كنید و مانعی ندارد و هر كس بر من دروغ ببندد، می بایست جایگاهش را از آتش فراهم آورد[21].
بسیاری از عالمان اهل سنت خود به ضعف سندی این روایات اذعان كرده اند. گروهی روایات ابوسعید را موقوف یا مرفوع می دانند و گروهی در وثاقت برخی از راویان آن ؛ هم چون زید بن اسلم، یا فرزند او عبدالرحمان، یا كثیر بن زید تردید روا داشته اند.
افزون بر ضعف سندی در دلالت این روایات نیز تشكیك شده است. مثلاً گفته شده كه جمله «فابی ان یاذن لی» یا «فابی ان یاذن لنا » شاید ناظر به خصوص ابوسعید خدری، یا خصوص مخاطبان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - بوده است[22].
به علاوه از ظاهر برخی از روایات پیشین چنین بر می آید كه مقصود پیامبر، نگاشتن حدیث در كنار قرآن و در یك صفحه است كه ممكن است باعث اشتباه قرآن با حدیث گردد[23].
از سوی دیگر در متن برخی از این روایات همچون روایت اول و سوم ابوهریره بر كتابت حدیث از سوی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - تأكید شده است. و نهی آن حضرت ناظر به روایات مجعول است.
گذشته از مناقشات سندی و دلالی فوق، توجه به مضامین روایات مورد ادّعا، به ویژه روایت نخست ابوهریره نشان گر آن است كه آنها در دفاع از سیاست خلفاء در ممانعت از تدوین حدیث بر ساخته شده اند ؛ زیرا دلایلی كه در آنها به پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نسبت داده شده، همان دلایل طرح شده از سوی خلفاست. این كه امت های گذشته با رویكرد به سایر كتاب ها از كتاب آسمانی خود باز ماندند، عین استدلالی است كه از خلیفه دوم نقل شد. و ابراز این نكته كه من بشری بیش نیستم، عین توجیهی است كه قریش برای جلوگیری از عبدالله بن عمرو بن عاص برای گردآوری روایات ارائه كردند. او می گوید:
من هر آنچه را از پیامبر می شنیدم، می نوشتم و با این كار، می خواستم از تباهی آنها جلوگیری كنم. قریش مرا از این كار باز داشتند و گفتند: آیا هر آنچه را از پیامبر می شنوی می نویسی، در حالی كه پیامبر بشری است كه در حال خشنودی یا ناخشنودی سخن می گوید. من از نوشتن باز ایستادم، و سخن قریشیان را به پیامبر بازگو كردم. پیامبر فرمود: بنویس. به خدا سوگند از این (اشاره به دهان مبارك) به جز حق خارج نمی شود[24].
آیا می توان پذیرفت ادعای بشری بودن پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - كه برای بی اعتبار ساختن گفتار ایشان در عتاب، یا ستایش افراد از سوی دشمنان ایشان عنوان شده است، و طبق روایت پیشین از سوی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مردود اعلام شده، از زبان خود آن حضرت برای توجیه مشروعیت اجتناب از نگارش مطرح گردد ؟ !
با صرف نظر از این اشكال ها از نگاه عالمان اهل سنّت بالاخره آیا پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - با كتابت حدیث مخالفت كرده است یا نه ؟ در این صورت پدید آورندگان جوامع روایی و صاحبان صحاح سته بر اساس چه مجوزی اقدام به كتابت و تدوین حدیث كرده اند ؟ ! اگر سند و دلالت این روایات صحیح باشد، پس با انبوهی از روایات و شواهد كه دلالت بر جواز كتاب دارد چه باید كرد ؟ به خاطر چنین تعارض شگفت آوری آنان كوشیده اند به شیوه های مختلف تعارض میان روایات نهی و اذن را برطرف كنند.
راه حل های ارائه شده برای جمع میان روایات نهی و اذن
الف. اختصاص روایات اذن به افراد كم حافظه
عبدالله بن حنبل معتقد است: در باب كتابت حدیث، روایتی صحیح تر از این حدیث وارد نشده است[26].
رشید رضا نیز بر این باور است كه: صحیح ترین روایتی كه در مورد اذن به كتابت حدیث وارد شده، روایت ابوهریره درباره ابوشاه یمنی است كه بخاری و مسلم آن را روایت كرده اند[27].
هم چنین ابو هریره در روایتی دیگر آورده است: مردی از انصار در محضر رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم - حاضر شد و گفتار آن حضرت را استماع كرد. او به خاطر ضعف حافظه قادر به حفظ آن سخنان نبود. او روزی از ضعف حافظه خود نزد پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - شكایت برد، پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: استعن بیمینك ؛ از دستت یاری بجوی و با دستش به خط اشاره كرد[28].
چنان كه مشهود است در هر دو روایت، پیامبر اكرم- صلی الله علیه و آله و سلم - برای كمك به حافظه ضعیف اشخاص برای ثبت روایات به آنان اجازه كتابت داده است.
وقتی روایات نهی را كنار این دست از روایات می گذاریم به این نتیجه می رسیم كه روایات نهی عام و روایات اذن خاص است.
این استدلال مردود است ؛ زیرا درست است كه پیامبر اكرم- صلی الله علیه و آله و سلم - برای صاحبان حافظه كم كتابت را اجازه داده و به آن فرمان داده است، اما این به معنای انحصار اجازه به چنین اشخاصی نیست، بلكه نشان گر ضرورت بیشتر نگارش نسبت به آنان است.
در غیر این صورت باید پرسید: آیا موافقت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - با كتابت حدیث از سوی عبدالله بن عمرو بن عاص حتی پس از مخالفت قریش به خاطر سوء حافظه او بوده است ؟! آیا پانصد روایتی كه بنا به نقل عائشه، ابوبكر در دوران حیات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نگاشته و سپس سوزانده، به خاطر ضعف حافظه مجاز به نگارش آنها بوده است ؟ آیا گفتار رسول اكرم در آخرین لحظات حیات مبنی بر نگارش حدیثی كه مانع گمراهی امت می شود، خطاب به همه اصحاب و یاران نبوده است ؟ آیا می توان همه حاضران در جلسه را كه از بزرگان مهاجران و انصار بوده اند، كم حافظه دانست ؟ آیا حضرت امیر- علیه السلام - كه بنا به تصریح خود پس از دعای پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از چنان حافظه ای برخوردار شد كه حتی یك حرف را پس از شنیدن فراموش نمی كرد[29]، روایات آن حضرت را در قالب صحیفه هایی كه بعدها به نام كتاب علی معروف شد، گرد آوری نكرد ؟!
ب. اختصاص روایات اذن به افراد آشنا به كتابت
نهی از كتابت حدیث به صورت عام وارد شد، اما روایات اذن به صورت خاص رسیده است ؛ به این معنا كه پیامبر اكرم- صلی الله علیه و آله و سلم - به كسانی كه با خواندن و نوشتن آشنا بوده و بیمی از خطا و اشتباه آنان نمی رفت ؛ هم چون عبدالله بن عمرو بن عاص اجازه كتابت داد، اما نسبت به عموم مردم از كتابت نهی كرد[30].
او معتقد است كه سیاست عمومی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نهی از كتابت بوده است، اما درباره اشخاصی كه بیم آمیختن قرآن با حدیث درباره آنان نمی رفت، اجازه داده شده است [31].
این نظریه نیز به خاطر اشكال پیش گفته درباره نظریه نخست مردود است. از سوی دیگر باید پرسید: اگر مقصود از خطا و اشتباه، اشتباه در نقل است، پس می بایست به آنان كه بیم اشتباه در آنان وجود داشته اجازه كتابت به طریق اولی صادر شده باشد. به عبارت روشن تر اگر به امثال عبدالله بن عمرو بن عاص به خاطر دور بودن از احتمال خطا و اشتباه اجازه نگارش داده شده باشد، این امر درباره سایر اشخاصی كه چنین احتمالی درباره شان داده می شود، ضرورت بیشتری پیدا می كند ؛ زیرا طبیعی است كه كتابت بهترین ابزار برای پرهیز از خطا و اشتباه است. و اگر مقصود از اشتباه، احتمال آمیختن حدیث با قرآن است، چنین احتمالی در جایی وجود دارد كه قرآن با حدیث در یك جا نگاشته شود و تفاوتی ندارد كه نگارنده عبدالله بن عمرو بن عاص باشد، یا شخص دیگر.
ج. ناسخ بودن روایات نهی
محمد رشید رضا می نویسد:
اگر فرض كنیم كه بین روایات اذن و نهی، تعارض وجود دارد، صحیح آن است كه یكی از آنها را ناسخ دیگری بدانیم و به دو دلیل می توان روایات نهی را ناسخ روایات اذن دانست:
1. گروهی اجتناب از كتابت حدیث را به سیره صحابه آن هم پس از وفات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مستند كرده اند.
2. صحابه به تدوین و انتشار حدیث اقدام نكرده اند و اگر چنین می كردند، نگاشته های حدیثی آنان در اختیار طبقات بعد قرار می گرفت[32].
او از بی رغبتی صحابه به نگارش و تدوین حدیث چنین استنتاج می كند كه آنان دریافته بودند كه نظر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - كتابت و تدوین نبوده است.
این نظریه نیز مردود است ؛ زیرا اوّلاً: درخواست پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - به كتابت حدیث ـ آن هم در آستانه رحلت كه با مخالفت عمر روبرو شد ـ آخرین گفتار از ایشان است كه درباره كتابت حدیث صادر شده است. و شماری از محققان اهل سنت تصریح كرده اند كه این گفتار و اقدام پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مهم ترین سندی است كه گواه بر جواز كتابت است. و پس از این مرحله گفتاری از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - صادر نشد تا ناسخ روایات اذن تلقی گردد.
ثانیاً: اگر روایات نهی ناسخ باشد، كسانی كه از كتابت و تدوین حدیث، یا حتی نقل آن ممانعت به عمل آورده اند، نیازی به تأمّلی یك ماهه و مشورت با اصحاب ـ چنان كه از عمر نقل شد ـ یا آوردن بهانه هایی، هم چون اختلاط با قرآن، روی گردانی از قرآن و... نداشته اند. و این استناد برای جلوگیری از اقدامات اشخاصی ؛ هم چون عبدالله بن مسعود به مراتب راحت تر و ساده تر بود.
ثالثاً: اگر این مدّعا صحیح باشد، كار تدوین حدیث كه از آغاز سده دوم تاكنون دنبال شده، می بایست كاری خلاف شرع و حرام و بدعت تلقی گردد ؛ زیرا همگان اذعان دارد كه حلال و حرام پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - تا روز قیامت پا برجاست.
و اگر قرار باشد اذن كتابت به دست پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نسخ شده باشد، دیگر جایی برای گشودن این نهی و منع نمی ماند.
د. ناسخ بودن روایات اذن
نهی از كتابت حدیث ناظر به اوائل بعثت آن حضرت است ؛ زیرا پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از آمیختن قرآن با گفتار تفسیری و سیره خود بیم داشت، به ویژه آن هنگام كه تمام اینها با قرآن در یك صحیفه نگاشته می شد. از این رو پس از نزول اكثر سوره های قرآن و حفظ آن توسط بسیاری از مسلمانان نگرانی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از آمیختن مرتفع شده وبه نگارش حدیث فرمان داد و فرمود: علم را با نگارش به بند كشید[33].
بر اساس این نظریه دیگر نمی توان برای توجیه ممانعت خلفاء با كتابت و تدوین حدیث به روایات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - استناد كرد. چنان كه پیداست هیچ یك از راه حل های گفته شده قانع كننده نیست.
2. جلوگیری از اختلاف مردم
به نظر می رسد كه این استدلال تنها از زبان ابوبكر شنیده شده و خلفای دیگر، یا صاحب نظران اهل سنت چندان دفاعی از آن ارائه نكرده اند. بدون تردید خود این امر نشان گر ضعف و بی اعتباری چنین استدلالی است ؛ زیرا اولاً: پذیرش دامنه اختلاف مسلمانان در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یا یكی دو سالی پس از رحلت ایشان ـ كه باعث این حدّ از نگرانی ابوبكر باشد ـ از نگاه عموم دانشوران اهل سنت پذیرفتنی نیست ؛ زیرا آنان همیشه در نگاشته های خود می كوشند وفاق و همگرایی مسلمانان در ایمان و عقیده را تا سال چهلم هجری امری مسلّم قلمداد كنند[36].
ثانیاً: بر فرض كه چنین اختلافی راه یافته و منشأ آن اختلاف در نقل روایات باشد، اما آیا راه مقابله با چنین مشكلی نابود كردن و سوزاندن تمام روایات مكتوب و جلوگیری از كتابت و تدوین حدیث است ؟ از خلیفه اول باید پرسید آیا بالاخره مسلمانان برای پاسخ یابی به بسیاری از پرسش های خود در عرصه دین و شریعت نیازمند سنت هستند، یا نه ؟ و اگر نیاز دارند، آیا می توان با سوزاندن متون مكتوب حدیثی بر نیاز آنها خط بطلان كشید ؟ اگر قرار باشد متون مكتوب حدیثی به خاطر راهیافت خطا در نقل از اعتبار ساقط شود، آیا در نقل شفاهی سنت كه تنها متكی بر حافظه است، چنین خطری مضاعف نمی شود ؟ !
ثالثاً: اگر قرار باشد روایات مكتوب در نزدیك ترین دوران به عصر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - به خاطر وجود احتمال خطا در نقل، فاقد اعتبار بوده و می بایست نابود شوند، آیا می توان، به اعتبار ده ها نگاشته روایی كه حداقل پس از یك سده از رحلت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - فراهم آمده تن داد ؟ !
خطیب بغدادی در توجیه مخالفت شدید عمر با كتابت حدیث می نویسد:
... عمر این كار را به خاطر احتیاط در دین انجام داد ؛ زیرا از آن هراس داشت كه مردم به ظاهر احادیث روی آورند و معانی آن را در نیابند... و حدیث وارونه معنا شود... افزون بر آن شدت عمل عمر در برابر نقل حدیث، تلاشی بود برای حفظ حدیث و تهدیدی برای كسانی كه از صحابه نیستند و گفتاری جز سنت را وارد سنت می كردند[37]. پیداست آنچه خطیب بغدادی به عنوان دلیل ارائه كرده به جای آن كه دلیل بر ممانعت كتابت حدیث باشد، برهان بر ضرورت آن است.
3. بیم آمیختن قرآن با حدیث
عمر نیامیختن قرآن با حدیث را یكی از دلایل خود برای ممانعت اعلام كرد و گفت:.... و انی والله لا البس كتاب الله بشیء ابدا! ؛ قسم به خدا من هرگز كتاب الهی را با چیزی نمی آمیزم[39] و ابو سعید خدری طبق روایاتی كه به او نسبت داده اند، در پاسخ كسانی كه از او خواستند تا حدیثی برای آنان بنویسد، گفت: احادیث را نمی نویسیم و بسان مصاحف قرار نمی دهیم. یا گفت: هرگز احادیث را نمی نویسیم و آن را قرآن قرار نمی دهیم[40].
ابن صلاح معتقد است: نهی از كتابت حدیث به خاطر بیم اختلاط حدیث با قرآن بوده است و وقتی این بیم مرتفع شد، نهی پایان گرفت[41].
خطیب بغدادی در توجیه این نظریه چنین آورده است:
پیشنیان به خاطر احتمال آمیختن غیر قرآن با قرآن از كتابت حدیث كراهت داشتند و از این جهت در صدر اسلام از كتابتِ دانش نهی شد، كه فقیهان و تمییز دهندگان میان وحی و غیر وحی در آن روزگار اندك بودند ؛ زیرا بیشتر اعراب فاقد فهم دینی بوده و با علمای آگاه نیز همنشینی نداشتند، بنابر این اطمینان نبود كه صحیفه ها را به قرآن ملحق ساخته و گفتار غیر قرآنی را كلام خدا قلمداد كنند[42].
سمعانی نیز بر این باور است كه: ناخشنودی كتابت احادیث در آغاز به خاطر بیم آمیختگی با قرآن بود، اما وقتی این بیم مرتفع شد، كتابت حدیث جائز شد[43].
در میان حدیث پژوهان معاصر، صبحی صالح نیز بر این نظریه تأكید كرده و می گوید: پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - در آغاز نزول وحی به خاطر بیم اختلاط و اشتباه گفتارها، شرح ها و سیره خود با قرآن، از كتابت حدیث جلوگیری كرد، به ویژه اگر سنت با قرآن در یك صحیفه نگاشته می شد[44].
این نظریه نیز از جهاتی مخدوش است:
1. به استثنای روایت نخست كه به پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - نسبت داده شده است، گفتار عمر، و نیز ظاهر سخن ابوسعید خدری ناظر به دورانی پس از رحلت پیامبر اكرم- صلی الله علیه و آله و سلم - است. و این دوران، دورانی است كه نگارش قرآن توسط كاتبان وحی پایان گرفته و به اتفاق همگان در مصحف، یا حداقل در صحفی گردآوری شده بود. و بسیاری از مسلمانان به حفظ قرآن توفیق پیدا كرده بودند. با این حال چگونه می توان از بیم آمیختن حدیث با قرآن از كتابت آن جلوگیری كرد ؟!
2. از ظاهر استدلال ها چنین به نظر می رسد كه بیم اختلاط ناشی از دو جهت بوده است: الف. حدیث را در كنار قرآن و در یك صفحه، یا صحیفه می نگاشتند و این امر احتمال اختلاط را تشدید می كرد ؛
ب. مسلمانان در آغاز از آگاهی دینی بهره چندانی نداشته و قدرت تمییز میان قرآن و حدیث را نداشتند. حال پرسش این است كه آیا همه نویسندگان حدیث، آن را در كنار آیات قرآن می نگاشتند ؟!
3. اساس این نظریه بر هم سطحی حدیث با قرآن است، به گونه ای كه قابل تمایز نبوده و امكان اختلاط میان قرآن و حدیث وجود داشته است. در حالی كه مدافعان این نظریه از این امر غفلت كرده اند كه طرح این ادّعا به معنای فرو كاستن از اعجاز بیانی قرآن و پذیرش این مدّعاست كه گفتار غیر قرآن ـ حتّی اگر حدیث باشد ـ می تواند همپای قرآن باشد. و این مدّعا از نظر هر محقق باریك اندیشی مردود است.
ابوریه در نقد این نظریه آورده است:
این توجیه، هیچ دانشور و خردمندی را قانع نمی سازد و هیچ محقّق جست و جوگری آن را نمی پذیرد، مگر آن كه احادیث را از نظر بلاغت از جنس قرآن بدانیم و معتقد باشیم، اسلوب حدیث در اعجاز، بسان اسلوب اعجاز گونه قرآن است.
مدّعایی كه از سوی هیچ كس حتی طرفداران این نظریه مورد پذیرش نخواهد بود ؛ زیرا معنای آن ابطال معجزه قرآن و نابود كردن بنیاد مبانی اعجاز قرآن است[45].
محمود سالم عبیدات پس از ذكر این نكته كه بیشتر عالمان، ممانعت از كتابت حدیث را به خاطر بیم آمیختن قرآن با حدیث دانسته اند، می نویسد:
این توجیه بعید است ؛ زیرا قرآن كریم معجزه است و عرب را از آغاز نزول نخستین آیه بر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مبهوت فصاحت و بیانش ساخته است[46].
هاشم معروف الحسنی در این باره آورده است:
كسانی كه می كوشند تا با این توجیه كار عمر را موجّه جلوه دهند، نمی دانند كه از سوی دیگر به وی ضربه زده اند ؛ چرا كه عمر تا بدین حد كوته نگر و محدود اندیش و نا آگاه از شیوه های بیان و بلاغتِ سخن نبود كه عظمت بیان قرآن را نفهمد و چیرگی سخن قرآن بر دل ها را در نیابد[47].
انگیزه ممانعت از كتاب و تدوین حدیث از نگاه حدیث پژوهان شیعی
1. جلوگیری از انتشار فضائل اهل بیت علیهم السلام، به ویژه علی- علیه السلام -
و در آستانه رحلت نیز از حاضران خواست تا به او كاغذ و قلم بدهند تا مطلبی را برای آنان بنگارد كه مانع ضلالت مسلمانان تا قیامت شود، كه به اذعان بسیاری از محققان، مقصود آن حضرت تصریح بر خلافت و جانشینی حضرت امیر- علیه السلام - بوده است[51].
فداكاری، خلوص، عبادت، ایثار و.... حضرت امیر در این دوران چنان زبانزد عام و خاص و ستودنی بود كه بارها از سوی خداوند با نزول آیات قرآن، یا از زبان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مورد تمجید و ستایش قرار گرفت[52].
فداكاری و از جان گذشتگی علی- علیه السلام - در جنگ بدر، احد، خندق، خیبر و.... صدور عباراتی ؛ هم چون لا فتی الا علیّ لا سیف الا ذوالفقار، ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین از نمونه های آن است[53].
مقام و منزلت امام- علیه السلام - برای تمام اصحاب امری شناخته شده بود، به گونه ای كه همگان ایشان را محور حق گرایی می دانستند و به استناد گفتار پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - كه فرمود: لا یبغضك الا منافق و لا یحبك الا مؤمن ؛ تو را جز منافق دشمن نمی دارد و جز مؤمن دوست نمی دارد[54]. بر اساس دوستی و دشمنی با علی- علیه السلام - منافقان را از مؤمنان تمییز می دادند[55].
گذشته از تجلیل و ستایش از علی- علیه السلام - كه از سوی پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - به صورت آشكار انجام می گرفت، گاه این امر به صورت نهانی و در حضور یك یا چند تن از اصحاب اتفاق می افتاد. در چنین مواردی، گفتارِ پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از حوادثِ پس از رحلت خود پرده بر می داشت و به منزله هشداری بود بر ضرورت همراهی با علی- علیه السلام - یا خطر مخالفت با او، گفتار پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - خطاب به همسرش عائشه:
چنان نباش كه سگان حوأب بر تو پارس كنند. كه با عبور عائشه از منطقه حوأب در جنگ جمل خود نمایی كرد[56]. و نیز سخنان هشدارآمیز حضرت به زبیر ـ كه پس از به یاد آوردن این سخنان از سوی علی- علیه السلام - كه در مذاكره ای خصوصی، باعث بیداری زبیر و رها كردن جنگ جمل شد ـ[57] از نمونه های آن است.
تأكید بر فضایل اهل بیت- علیهم السلام - و امامت ائمه- علیهم السلام - نیز مشهود است. روایات ظهور مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - كه در آنها بر بسیاری از ویژگی های آن حضرت هماهنگ با روایات جوامع شیعی تأكید شده و از نگاه قریب به اتفاق محققان اهل سنت جزء روایات متواتر است، و روایت: مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح من ركبها نجی و من تخلّف عنها غرق ؛ مثل اهل بیت من مثل كشتی نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات یافت و هر كس از آن كناره گرفت غرق شد[58].
از نمونه های این دست از اخبار نقل شده از پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - درباره فضائل اهل بیت- علیهم السلام - است.
از سوی دیگر، چنین تجلیلی برای گروهی از اصحاب و نیز منافقان كه فاقد ایمان و تقوا بودند، سخت دشوار می نمود و باعث بر انگیختن حسّ حسادت و احیاناً عداوت آنان به اهل بیت- علیهم السلام - و كانون آن ؛ یعنی علی- علیه السلام - می شد. بدین جهت بارها زمینه های آزار علی- علیه السلام - و فاطمه سلام الله علیها را فراهم ساختند.
گران آمدن نشر فضایل علی- علیه السلام - برای جمعی از اصحاب از نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، پنهان نبوده است، بهترین شاهد مدّعا اشاره خداوند در آیه ابلاغ است، آنجا كه می فرماید: یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمك من الناس انّ الله لا یهدی القوم الكافرین[59]. ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه می دارد، آری، خدا گروه كافران را هدایت نمی كند.
بررسی ابلاغ ولایت علی- علیه السلام - چه خطر و نگرانی را برای پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - داشته كه خداوند با اعلام محافظت از ایشان این نگرانی را برطرف می سازد ؟! آیا جز آن است كه پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از ریشه های تعصّبات جاهلی مردم كه هنوز در تاریك خانه دل های آنان جای داشت و از حاكمیت ارزش های غیر الهی در اندیشه آنان نگران بود ؟! باری، پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - می دانست كه پذیرش ولایت و وصایت جوانی كه تنها سی و سه بهار از عمرش می گذشت و او نیز بسان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از تیره بنی هاشم بوده و در اجرای عدالت و احكام الهی بسیار سخت گیر و جدّی است، برای بسیاری از مردم سنگین و ناگوار است. نگرانی هایی كه بعدها به واقعیت پیوست و باعث بیست و پنج سال خانه نشینی آن حضرت شد.
این مخالفت ها و حسادت ها تا زمان حیات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - ادامه داشت، اما به هر حال حضور پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - مانع از گسترش آن می شد. امّا پس از رحلت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - زمینه برای آشكار شدن و عینیت بخشیدن به تمام دغدغه های درونی بسیاری فراهم شد و آنان به آرزوی دیرینه خود كه همانا سپردن علی- علیه السلام - به چاه فراموشی و محو او از تاریخ بوده، دست یافتند.
امّا اینك كه زمام كار را به دست گرفتند و بر سیاست چیره شدند، با فرهنگ و اندیشه مسلمانان كه سرتاسر با فضائل علی و اهل بیت- علیهم السلام - عجین شد، چگونه چاره اندیشی كنند. منطقی ترین كاری كه هر سیاستمداری در چنین شرائطی انجام می دهد، از بین بردن اسناد مكتوب و جلوگیری از ثبت اسناد جدید و نیز ممانعت از انتشار محتوای اسناد است. این درست همان كاری است كه ابوبكر و عمر انجام دادند و عثمان نیز البته نه از روی درایتِ شخصی اش ـ كه فاقد آن بود ـ بلكه با مشورت مشاورانی ؛ هم چون مروان آن را دنبال كرد.
باری، مگر نه آن است كه ابوبكر و عمر، روایات مكتوب خود و اصحاب پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - را طی دستورالعملی گرد آوری كرده و سوزاندند ؟! آیا آنان از كتابت هر گونه حدیث به استثنای روایات احكام ـ آن هم به صورت محدود ـ جلوگیری نكردند ؟ و آیا آنان با فراخوانی ناقلان حدیث به مدینه و به زندان افكندن گروهی دیگر و مراقبت شدید امنیّتی، از انتشار احادیث جلوگیری نكردند ؟!
2. محو روایات نكوهش خلفا
آنان برای دستیابی به این هدف از دو شیوه بهره جستند:
1. با ساختن روایات دروغین، شخصیّت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - را تا سر حدّ انسان های معمولی و پر لغزش ـ كه گاه كارهای ناروایی، هم چون دشنام، ناسزاگویی و لعن اشخاص از آنان سر می زند ـ پایین آوردند، تا كسی به سخنان نكوهش آمیز پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - برای قضاوت منفی درباره شخصیت افراد استناد نكند.
2. با شیوه مخالفت با نقل، كتابت و تدوین حدیث، خاطره این گونه روایات را از اذهان پاك كردند تا در فرصتی مناسب روایاتی در ستایش آنان بر ساخته شده و در میان مسلمانان منتشر گردد.
در راستای شیوه نخست، روایاتی نظیر روایت زیر را از زبان آن حضرت جعل كردند: اللهم انّما انا بشر فایّما رجل من المسلمین سببته او لعنته او جلّدته فاجعلها له زكاه و رحمه ؛ خدایا من بشری بیش نیستم، پس هر یك از مسلمانان را كه دشنام دادم، یا لعن كردم یا تازیانه زدم این كیفر را برای او مایه رشد و رحمت قرار ده[60].
طبق این دسته از روایات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - تصریح می كند كه من بشری بیش نیستم، اما این جای شگفتی ندارد ؛ زیرا بارها در قرآن بر آن تأكید شده است، با این تفاوت كه طبق تصویر قرآنی، او بشری معصوم و پیراسته دامن و پیامبر است، اما طبق این روایات او مرتكب لغزش های شگفت آوری می شود. دیگر آن كه لعن و دشنام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نه تنها باعث هیچ منقصتی برای كسی نمی شود بلكه به عكس پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از خدا می خواهد كه باعث قربت و رشد و رحمت او شود ! و البته كه دعای پیامبر مستجاب است !
بنابر این، اگر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - ابوسفیان و معاویه و برادرش یزید را نفرین كرد[61]، یا وقتی معاویه و عمرو بن عاص را این چنین نفرین كرد:
خدایا ! آنها در فتنه به سختی گرفتار كن و در دوزخ به بدترین وضعی نگونسار ساز[62]. یا خاندان بنی امیه را شجره ملعونه مورد اشاره قرآن دانست[63]، یا مروان بن حكم را هنگام ولادت به جای دعا نفرین كرد[64]، همه اینها مایه كمال و رحمت برای آنان باشد !
مخالفت قریش با كتابت حدیث توسط عبدالله بن عمرو بن عاص بهترین گواه مدّعاست. آنان خطاب به او گفتند: آیا هر آنچه از پیامبر می شنوی، می نویسی، و حال آن كه پیامبر بشری است كه در حال خشنودی و ناخشنودی سخن می گوید[65].
پیداست آنچه مورد نظر قریش بوده احادیث، فضائل و رذائل اشخاص است كه از نظر آنها در حال خشنودی یا ناخشنودی شخصی بیان شده و فاقد اعتبار است !! و الا احادیث احكام، یا اخلاق و... كاری به خشنودی یا نا خشنودی پیامبر نداشته است.
یكی از محققان مصری می نویسد:
گروه هایی از مردم را پیامبر لعن و كسانی را طرد كرده بود. جلوگیری از نشر احادیث پیامبر، باعث می شد كه كم كم چگونگی آنها از یاد برود و داوری پیامبر درباره آنها به فراموشی سپرده شود، و حكومت در بهره گیری آنها، در میان مردم مشكلی نداشته باشد[66].
مخالفت با مصحف حضرت امیر- علیه السلام - را نیز می بایست بر همین اساس ارزیابی كرد ؛ زیرا بر اساس مدارك تاریخی، از جمله ویژگی های مصحف حضرت امیر علیه السلام، گذشته از رعایت ترتیب آیات و سور، ارائه تفسیر و تأویل و اسباب نزول بوده است كه بالطبع بسیاری از حقائق تاریخی در لابلای آیاتِ مرتبط ارائه شده بود[67].
3. بنیان گذاری رأی و اجتهاد در برابر نصّ
استاد شهرستانی در این باره چنین آورده است:
از بحث های گذشته به این نتیجه می رسیم كه عامل حقیقی پنهان در ورای منع حدیث، تنها مخفی كردن فضائل اهل بیت- علیهم السلام - نبوده است، بلكه هدف، آفرینش فضای فقهیِ جدید بوده تا خلیفه از رهگذر آن بتواند خلأ ناتوانی فقهی خود را پر نماید.... مردم می دانستند كه مشرّع، خدا و رسول او است. از این رو می خواستند احكام را تنها از كسی فرا گیرند كه از خواصِّ پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - بود و از اسرار تنزیل و تأویل قرآن آگاهی كامل داشت. از سوی دیگر قضایایی كه خلیفه را ناگزیر به فتوا طبق رأی خود می ساخت، در نصوص روایی نیامده بود و او ناگزیر از اجتهاد بود و دست دیگران را نیز برای اجتهاد باز گذاشت تا او را در اجتهاد و رأی معذور دارند..... بدین ترتیب ممانعت از تدوین حدیث امكان رأی و اجتهاد را برای خلیفه فراهم ساخت[68].
عبدالهادی فضلی بر این باور است كه: عامل اساسی در منع تدوین حدیث، كه آن را می توان در پرتو بررسی حوادثِ شكل گرفته پس از سقیفه و معتبر شناخته شدن رأی و اجتهاد در برابر نصّ دریافت، از بین بردن نصوص و یا اندك ساختن آن بوده است، به ویژه آن دسته از نصوص كه با فضائل اهل بیت مرتبط بود، تا بدین وسیله جریان رأی در برابر نص گرایی تقویت شود و در میدان سیاست به كار آید[69]
روی آوری خلفاء، به ویژه خلیفه دوم به رأی و اجتهاد در برابر نصّ از مسلّمات تاریخی است، كه مورد پذیرش بسیاری از صاحب نظران اهل سنت قرار گرفته است.
دكتر محمد روّاس می نویسد: نخستین استاد مدرسه رأس، عمر بن خطاب است، به ویژه از گسترش دامنه حكومت اسلامی در پی فتوحاتی كه در دوران او رخ نمود و او با مسائلی نوین روبرو شد[70].
احمد امین نیز معتقد است: عمر، روشن ترین مصداق به كارگیری رأی و اجتهاد در مسائل و رخدادها است كه از وی آراء فراوانی نقل شده است [71].
زیان های ممانعت از نگارش و تدوین حدیث
1. از بین رفتن حلقه اتصال اسناد روایات
گفتار یك شخصیت سیاسی در این زمینه شنیدنی است. معمّر قذافی رئیس جمهور كنونی لیبی می گوید:
كتاب مقدّسِ موجود كنونی ـ تورات و انجیل ـ دچار تبدیل و تغییر شده و فاقد صحّت است ؛ زیرا در كتاب مقدس نامی از محمد- صلی الله علیه و آله و سلم - برده نشده، در حالی كه به یقین می دانیم نام پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - چنان كه در قرآن آمده در تورات و انجیل نیز برده شده است.... پس تورات و انجیل دچار تحریف شده است. می پرسیم چگونه تدوین شده اند ؟ تماماً مثل حدیث شریف. به این معنا كه می گوییم: سالیانی پس از عیسی علیه السلام، گروهی از مردم كه مسیحیان به آنان فرستادگان می گویند متی، یوحنا، مرقص و پولس آمدند و گفتند: ما انجیلی را كه خداوند به عیسی فرستاد از حفظ داریم..... و این امر باعث ظهور چهار انجیل مختلف و متفاوت شد..... (درباره حدیث نیز) در قرن دوم و پس از سالیان طولانی از رحلت پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - گفتند كه: احادیث پیامبر را گرد آورده اند و معنای این سخن آن است كه مسلمانان پس از گذشت دو سده از وفات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - بنای ثبت احادیث را گذاشتند و پس از دو سده كسی از معاصران پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - زنده نبود تا حدیث صحیح را گرد آورد.
وقتی در دوره جمع و تدوین حدیث هیچ یك از صحابه در قید حیات نبودند، چگونه توانستند احادیث صحیح را بنویسند. چنین گرد آوری به معنای تكیه كردن بر شنیده ها و معنعن بودن اسناد است، پس پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - از دنیا رفته و كسان پس از او نیز از دنیا رفته اند، آن گاه در هنگام جمع حدیث كسی مدعی می شود كه پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - چنین فرموده است ؟.... و چنین حدیثی فاقد سند است [73].
می بینید كه این چهره سیاسی با تشبیه روایات به كتب مقدس به خاطر تأخیر زمان تدوین از زمان حیات پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - و صحابه و احتمال راهیافت تحریف، تبدیل و خطای حافظه و فقدان اتصال سند، روایات را فاقد اعتبار می داند. ما نمی خواهیم بر گفتار قذافی صحّه بگذاریم و آن را از هر جهت درست قلمداد كنیم، بلكه مقصود آن است كه ممانعت از تدوین حدیث طی یك سده و شروع به تدوین پس از دو سده چنین شبهاتی را پیش می آورد.
استاد حسینی جلالی ضمن برشمردن تشكیك در سنت نبوی به عنوان یكی از زیان های ممانعت از كتابت حدیث، گفتار برخی از خاورشناسان را در این زمینه آورده است.
به عنوان نمونه ـ گلدزیهر معتقد است: تمام روایات تدوین، مجعول است و تمام كتاب های تألیف یافته در زمینه گرد آوری احادیث كه منسوب به سده نخست است بر ساخته و فاقد اعتبار است[74].
پیداست اگر از كتابت حدیث جلوگیری نمی شد و حلقه احادیث تا عصر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - اتصال می داشت، رخنه ای برای تشكیك در اعتبار سنت نبوی از سوی مستشرقان، یا امثال معمر قذافی ایجاد نمی شد.
2. رهیافت وضع در روایات
بررسی تاریخ جعل حدیث، حقایق بسیار ناگواری را به دست می دهد، به عنوان مثال در میان عوامل و انگیزه های جعل حدیث از انگیزه الحاد و ستیز عقیدتی با دین نام می برند[75]. و روایاتی را كه تنها این گروه با چنین انگیزه ای برساخته اند، حدود چهارده هزار روایت بر شمرده اند[76].
و معروف است كه وقتی محمد بن سلیمان زندیق معروف ابن ابی العوجاء را دستگیر و حكم اعدام او را صادر كرد، او چنین اعتراف كرد: به خدا قسم میان شما چهار هزار روایت جعل كرده ام كه در میان آنها حلال را حرام و حرام را حلال معرفی كرده ام، و در روز روزه شما را به افطار و در روز افطار شما را به روزه وا داشتم [77].
حال اگر سایر انگیزه ها ؛ هم چون انگیزه های مذهبی، سیاسی، اخلاقی و.... را به این انگیزه، یعنی ستیز دینی بیافزاییم با انبوه زیادی از روایات مجعول برخورد خواهیم كرد[78]. از این رو اگر می خوانیم كه بخاری از میان ششصد هزار روایت تنها بیش از هفت هزار روایت را برگزید و در صحیح خود گرد آورد و مالك از میان صد هزار روایت تنها سه هزار روایت، ابوداوود از میان پانصد هزار حدیث تنها پنج هزار و دویست روایت، مسلم از میان سیصد هزار تنها هفت هزار و دویست حدیث، و احمد بن حنبل از میان هفتصد و پنجاه هزار روایت، حدود سی هزار حدیث و.... را آورده اند ؛ جای شگفتی نخواهد داشت.
با صرف نظر از روایات ضعیف و موضوعی كه در این جوامع روایی وجود دارد، و به رغم آن كه بسیاری از روایات مجعول از صفحه تاریخ محو شده است، یكی از محققان معاصر اهل سنت در مقدمه كتاب موسوعه الاحادیث و الآثار الضعیفه و الموضوعه هفتاد و هشت عنوان كتاب در زمینه تبیین و معرفی روایات مجعول معرفی كرده است [79].
همه اینها نشان گر گوشه هایی از گستردگی دامنه پدیده شوم جعل و وضع روایات است. حال باید صادقانه پرسید: اگر خلفاء با نقل و كتابت حدیث مخالفت نمی كردند و این میراث گرانسنگ به صورت اسنادی مكتوب در می آمد، آیا حدیث با چنین گستردگی جعل روبرو می شد ؟ آیا اگر خلفاء، خیرخواه دین و مسلمانان می بودند، نمی بایست در می یافتند كه هزاران دشمن خارجی و داخلی، اعمّ از زنادقه و یهود و فرقه سازان و.... در كمین فرصت مناسبی برای تخریب پایه های دین اند ؟ آیا آنان قرآن نخوانده بودند كه خداوند در بلند ترین آیه تنها برای جلوگیری از خطا و اشتباه و فراموشی از مسلمانان می خواهد كه به هنگام قرض دادن به یكدیگر آن را مكتوب ساخته و حتی به امضای شاهدانی برسانند ؟![80]
به عبارت روشن تر حتی اگر خطر جعل جاعلان وجود نداشت، خطر فراموشی و خطا در نقل روایت ـ كه طبیعی هر انسانی است ـ نگارش حدیث را ضروری می ساخت. چگونه است كه خلفاء برای كتابت قرآن به رغم نگاشته بودن آن در زمان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - به صورت صحف و گردآوری آن به صورت مصحف خود را به زحمت انداختند، تا آنجا كه عثمان پس از مشورت با صحابیان مصاحف پراكنده را در آتش سوزاند[81]، با آن كه شمار زیادی از مسلمانان حافظ قرآن بودند و احتمال خطا و جعل به خاطر اعجاز ساختاری و نیز تضمین الهی در آن وجود نداشت. امّا درباره حدیث نه تنها به كتابت و تدوین آن تشویقی به عمل نیاوردند، بلكه با شدت و با استفاده از تمام قدرت مانع انتشار و ثبت آن شدند؟! آیا آنان و كسانی كه كار خیانت آلودشان را توجیه كرده اند، در پیشگاه تاریخ پاسخی در خور دارند ؟!
برخی از محققان منصف اهل سنت خود به این حقیقت اذعان كرده اند كه منع تدوین حدیث زمینه ساز راهیافت جعل حدیث شده است.
محمد ابوریه در این باره می نویسد:
از جمله آثار تأخیر تدوین حدیث تا سال های آغازین سده دوم، گسترش بدون حد و مرز و بدون ضابط باب وضع و گسترش دروغ بود. تا بدانجا كه شمار روایات مجعول به هزاران روایت رسید و بسیاری از آنها در میان آثار و نگاشته های مسلمانان در شرق و غرب جهان اسلام راه یافت[82].
البته منع از تدوین حدیث آفت های فراوان دیگری هم دارد از جمله: زمینه اتهام مستشرقین، از حجیت انداختن کلام پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم -، اعتبار بیش از حد به کلام صحابه و تابعین و ... می توان نام برد که در محل خود مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
پي نوشت :
[1] - صحیح بخاری، ج 1، ص 54 ؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 16 ؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 355.
[2] - تذكره الحفاظ، ج 1، ص 5 ؛ تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص 362 ـ 363.
[3] - تذكره الحفاظ، ج 1، ص 3 ؛ معالم المدرسین، ج 2، ص 44.
[4] - تقیید العلم، ص 50.
[5] - طبقات ابن سعد، ج 5، ص 140.
[6] - تقیید العلم، ص 52.
[7] - تذكره الحفاظ، ج 1، ص 75 ؛ تدوین السنه الشریفه، ص 436.
[8] - تاریخ مدینه دمشق، ج 4، ص 500 ؛ كنز العمال، ج 10، ص 293.
[9] - سنن ابن ماجه، ج 1، ص 12 ؛ المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 102.
[10] - تاریخ مدنیه دمشق، ج 67، ص 344 ؛ البدایه و النهایه، ج 8، ص 115.
[11] - از او نقل است كه گفت: هیچ كس را روا نیست كه حدیثی را كه به روزگار ابوبكر و عمر نشنیده است، گزارش كند. الطبقات الكبری، ج 2، ص 336.
[12] - همان، برای آگاهی بیشتر از اقدام خلفاء در این زمینه ر. ك: تدوین السنه الشریفه، ص 423 ـ 436.
[13] - توثیق السنه، ص 46، به نقل از مقاله تدوین حدیث (2) فصلنامه علوم حدیث ش 2، ص 35.
[14] - دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج 1، ص 80 به نقل از همان.
[15] - المستدرك، ج 1، ص 127 ؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 12 و 21. برای تفصیل بیشتر ر. ك: تدوین السنه الشریفه، ص 288 و 289.
[16] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: تدوین السنه الشریفه، ص 295.
[17] - سنن ابی داود، ج 2، ص 176.
[18] - تقیید العلم، ص 35.
[19] - همان.
[20] - مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 13.
[21] - تققید العلم، ص 35.
[22] - برای آگاهی از این نقدها ر. ك: تدوین السنه الشریفه، ص 300 ـ 302.
[23] - همان، ص 318، به نقل از تیسیر الوصول، ج 3، ص 177.
[24] - المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 106.
[25] - تدریب الراوی، ج 2، ص 62.
[26] - تدوین السنه الشریفه، ص 88.
[27] - اضواء علی السنه المحمدیه، ص 48.
[28] - سنن ترمذی، ج 4، ص 146 ؛ كنز العمال، ج 10، ص 245.
[29] - نهج البلاغه خطبه 22.
[30] - السنه قبل التدوین، ص 306.
[31] - همان.
[32] - به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، ص 49 ـ 48.
[33] - علوم الحدیث و مصطلحه، ص 7 ـ 9.
[34] - تذكره الحفاظ، ج 1، ص 5.
[35] - علوم الحدیث و مصطلحه، ص 39.
[36] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: السنه و مكانتها من التشریع الاسلامی، ص 75 ؛ السنه قبل التدوین، ص 187 ـ 189 ؛ الحدیث و المحدثون، ص 480 ؛ لمحات من تاریخ السنه المشرفه، ص 36. برخی از این نویسندگان آغاز اختلاف و فرقه فرقه شدن مسلمانان را سال 35 هجری و پس از كشته شدن عثمان دانسته اند و برخی همزمان با جنگ صفّین و برخی نیز سال 40 هجری پس از شهادت حضرت علی علیه السلام را آغاز پراكندگی مسلمانان دانسته اند.
[37] - شرف اصحاب الحدیث، ص 97 ـ 98 به نقل از مقاله تدوین حدیث (5) فصلنامه علوم حدیث ش 6، ص 23.
[38] - مسند احمد، ج 3، ص 12 ـ 13.
[39] - تقیید العلم، ص 49.
[40] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: تدوین السنه الشریفه، ص 317.
[41] - مقدمه ابن صلاح، ص 119.
[42] - تقیید العلم، ص 57.
[43] - ادب الاملاء و الاستملاء، ص 146.
[44] - علوم الحدیث و مصطلحه، ص 20.
[45] - اضواء علی السنه المحمدیّه، ص 53 ـ 54.
[46] - تاریخ الحدیث و مناهج المحدّثین، ص 27.
[47] - دراسات فی الحدیث و المحدّثین، ص 23.
[48] - سوره شعرا، آیه 214.
[49] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: سیره حلبی، ج 1، ص 321 ؛ بحار الانوار، ج 18، ص 163.
[50] - بهترین و جامع ترین منبع در بررسی ماجرای غدیر كتاب گران سنگ الغدیر نگاشته علامه نستوه امینی است.
[51] - المراجعات، ص 356.
[52] - برای آگاهی از این ستایش ها ر. ك: موسوعه الامام علیّ بن ابی طالب، ج 8 فصل های علی از زبان قرآن از زبان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم -و از زبان خود.
[53] - درباره شجاعت و از خود گذشتگی آن حضرت در جنگ ها ر. ك: همان، ج 9، ص 421 ـ 439.
[54] - الغدیر، ج 3، ص 184 ؛ كنز العمّال، ج 11، ص 622.
[55] - قرب الاسناد، ص 26 ؛ المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 129 ؛ المعجم الاوسط، ج 2، ص 328.
[56] - شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 310 ؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 181.
[57] - شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 233 ؛ امالی شیخ طوسی، ص 137.
[58] - قرب الاسناد، ص 8 ؛ خلاصه عبقات الانوار، ج 4، ص 44.
[59] - سوره مائده آیه 67.
[60] - صحیح مسلم، ج 8، ص 25.
[61] - شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 289 ؛ شرح الأخبار، ج 2، ص 147.
[62] - مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 421.
[63] - و ما جعلنا الرؤیا التی اریناك الا فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القرآن سوره اسراء آیه 60. پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم - با نزول این آیه و پس از آگاهی از قتل و غارت های بنی امیه، تا پایان عمر هرگز خندان دیده نشد. ر. ك: المستدرك علی الصحیحین، ج 4، ص 48.
[64] - المستدرك علی الصحیحین، ج 4، ص 481.
[65] - مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 162 ؛ المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 106.
[66] - معالم الفتن، ج 1، ص 332 به نقل از مقاله تدوین حدیث ( 6 ) فصلنامه علوم حدیث س 8، ص 28 ـ 29.
[67] - از این مصحف در فصل سوم سخن خواهیم گفت.
[68] - منع تدوین الحدیث، ص 357 ـ 359.
[69] - دروس فی فقه الامامیّه، ج 1، ص 111.
[70] - موسوعه فقه ابراهیم النخعی، ج 1، ص 85 به نقل از مقاله تدوین حدیث ( 7 ) فصلنامه علوم حدیث ش 9، ص 33.
[71] - فجر الاسلام، ص 236 ـ 237.
[72] - من له روایه فی كتب الستّه، ج 1، ص 527 ؛ تهذیب التهذیب، ج 5، ص 71.
[73] - المدخل الی علوم الحدیث، ص 12 ـ 13.
[74] - تدوین السنه الشریفه، ص 528 ـ 532.
[75] - المجروحین، ج 1، ص 62 ؛ كتاب الموضوعات، ج 1، ص 18.
[76] - كتاب الموضوعات، ج 1، ص 20.
[77] - همان، ص 37 احادیث عائشه، ج 2، ص 327.
8[78] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: الوضع فی الحدیث، ج 1، ص 265 ـ 280 ؛ اصول الحدیث، ص 132 ـ 133.
[79] - موسوعه الاحادیث و الآثار الضعیفه و الموضوعه، ج 1، ص 209 ـ 211.
[80] - سوره بقره آیه 282.
[81] - برای تفصیل بیشتر ر. ك: مناهل العرفان، ج 1، ص 260 ؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 338 ـ 354.
[82] - اضواء علی السنه المحمدیه، ص 121.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}